باران بهاری.....
بگذار باران ببوسدت
بگذار چكچك به سرت بزند
با قطرههای نقرهای
بگذار برایت لالایی بخواند
باران
استخری راكد میسازد در پیادهرو
استخری جاری در جوی
باران
شب، روی سقف مان
ترانهای كوچك و خوابآور مینوازد
من
باران را
دوست دارم......
سرخوش از مدرسه بیرون میزنند بچهها
گرم پراكندن آوازهای لطیف
در هوای وِلرم فروردین
چه شاد است فضای ساكت كوچه
سكوتی تكهتكه شده از خندۀ اسكناسهای نو
در مسیر عصر
از بین گلهای باغ عبور میكنم
و در راه میگذارم
اشك غمناكم را
روی تنها تپۀ روستا، گورستان
مثل زمینی كشتشده با بذرهای جمجمه
سروها انبوه شدهاند
مثل سرهایی بزرگ
توخالی و پوشیده از گیسوانی سبز
متفكر و پردرد به افق مینگرند
فروردین الهی!
كه میآیی سرشار از خورشید و زندگی،
گلستان جمجمهها را
پر از طلا كن!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی